سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشق نوید


ساعت 12:26 صبح پنج شنبه 89/4/17

شبی مجنون نمازش را شکست،بی وضو در کوچه ی لیلا نشست،عشق آن شب ، مست مستش کرده بود....گفت یا رب از چه خوارم کرده ای،بر صلیب عشق دارم کرده ای ،خسته ام زین عشق دل خونم نکن.....مرد این بازیچه دیگر نیستم، این تو و لیلای تو ،من نیستم.....گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پیدا و پنهانت منم، سالها با جور لیلا ساختی ،من کنارت بودمو نشناختی!


¤ نویسنده: نازنین

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:58 عصر چهارشنبه 89/4/16

کاش میدانستی که تو با دستهای خالی ات پر از عاطفه هستی و نگاه پر مهرت تنهانگاه مهربانی است که من دیده ام.وقتی که نگاهم میکنی تمام غم ها از کنارم میگریزند و وقتی که لبخند میزنی گویی تمام پنجره های بسته لبخند میزنند و گشوده میشوند.من تمام اینها را به جهانی نخواهم داد . پس بیا تا آخرین لحظه زندگی همین طور سبز باشیم.


¤ نویسنده: نازنین

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:51 عصر سه شنبه 89/4/15

*موفقیت برای اشخاص کم ظرفیت مقدمه گستاخی است!

*اکر انسانها بدانند که فرصت با هم بودنشان چقدر محدود است، محبت هایشان نا محدود می شد.

*هر گاه فکر کردی که گناه کسی آنقدر بزرگ است که نمی توانی او را ببخشی بدان که از کوچکی روح تو است نه از بزرگی گناه او!

*در نهان به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند! و در آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم! شاید این است دلیل تنهایی ما!

*دیگران بودن بس است، کاش میشد خودمان باشیم!

*بزرگترین گناه آن است که به کسی که تو را راستگو می داند دروغ بگویی!

*خداوند بی نهایت است، اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوی تو گسترده میشود و به قدر ایمان تو کارگشا.

*دریای طوفانی نا خدای لایق میسازد،پس همیشه ممنون لحظه های سخت زندگی باش!

*حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست، خداوند در هر حضوری رازی را نهفته است برای کمال ما،خوش آن روزی که دریابیم راز این حضور را !

*قلب با دهان نسبت معکوس دارد، آن هایی که قلبهایی بازتر و وسیع تر دارند،دهانهایی بسته تر دارند.  


¤ نویسنده: نازنین

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:19 عصر سه شنبه 89/4/15

به نام خدای مهربان

بنده من !نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

خدایا!خسته ام نمیتوانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم.

بنده من!دورکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

خدایا!خسته ام ،برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.

بنده من! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

خدایا!سه رکعت زیاد است.

بنده من! فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.

خدایا!امروز خیلی خسته شده ام، آیا راهی دیگر ندارد؟

بنده من!قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله.

خدایا!من در رختخواب هستم و اگر بلند شوم، خواب از سرم می پرد.

بنده من!همانجا که دراز کشیدی تیمم کن و بگو یا الله.

خدایا!هوا سرد است و من نمیتوانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم.

بنده من!در دلت بگو یا الله و ما برایت نماز شب را حساب می کنیم.

((بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد.))

ملائکه من!ببینید من اینقدر ساده گرفتم،اما بنده من جیفه بالیل است و خوابیده است.

چیزی به اذان نمانده او را بیدار کنید. دلم برایش تنگ شده،امشب با من حرف نزده.

خدوندا!دو مرتبه او را بیدار کردم اما باز هم خوابیده.

ملائکه من!در گوشش بگوئید پروردگارت منتظر تو است.

پروردگارا!باز هم بیدار نمیشود، اذان صبح را می گویند.

هنگام طلوع آفتاب است ای بنده بیدار شو نماز صبح قضا میشود.

خورشید از مشرق سر بر می آورد خداوند رویش را برمیگرداند.

ملائکه من! آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم.

  

 


¤ نویسنده: نازنین

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:17 عصر سه شنبه 89/4/15

سلام دقیقا نمیدونم چند روز میشه که به وبلاگم سر نزدم .... تهران نبودم و تازه برگشتم.این مدت از بس اتفاقات مختلف برام پیش اومد اصلا یادم نبود که یه وبلاگ درست کردم.به هر حال بعد از این همه مدت دوباره یادی از وبلاگم کردم..... شهرستان بودم حالا چه شهری بماند ولی خب مرتب نامزدم رو می دیدم و این برام از همه چیز قشنگ تر بود . این مدت خیلی حرفا شنیدم خیلی ناراحتی ها برام پیش اومد اما همین که روز چهارشنبه یا پنج شنبه میرسید و دوباره چشمم به نامزدم می افتاد همه خاطرات بد از ذهنم پاک میشد و فقط با نوید بودن برایم خوشایند بود. در کنار تمام خاطرات بد، بهترین و شیرین ترین خاطرات رو با نویدم داشتم .یادآوری این خاطرات باعث میشه فقط اشک توی چشمام حلقه بشه.عزیزم چه قدر دلم براش تنگ شده....اگه شما هم عاشق باشید حتما میدونید که هیچ چیز به اندازه دوری سخت نیست.توی شهرستان با اینکه اوضاع خوبی نداشتم و خیلی زجر کشیدم و همش مثل یه زخم روی سینه ام مونده اما ترجیح میدادم توی همون شرایط بمونم ولی یک لحظه از نویدم دور نشم.اما خدا یه طور دیگه زندگی رو برام رقم زد و جدایی رو در سرنوشتمون قرار داد . مطمئن هستم که خدا بهتر از هر کس خیر و صلاح من رو میدونه و این جدایی برایم بهتر بوده.ولی توی این مدت واقعا تنهایی و دلتنگی بهم فشار اورده اما با خدا خیلی رفیق شدم و خلاصه خیلی دوستش دارم .این دوری هرچقدر دلتنگی داشت اما یه کاری کرد که دوباره پیش خدا برگردم و همین حکمت این جدایی بوده و از همه مهم تر اینکه تصمیم گرفتم خودم رو پیدا کنم و اصلاح کنم.برام دعا کنید که بتونم حرفم رو بزنم و از گفتن نظرم و عقیده ام ترسی نداشته باشم و اینقدر توانایی داشته باشم که به دیگران بفهمونم که هیچ کس جز خودم نمیتونه برای زندگیم تصمیم بگیره.توکل به خدا انشالله که میتونم.


¤ نویسنده: نازنین

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
7
:: بازدید دیروز ::
2
:: کل بازدیدها ::
21639

:: درباره من ::

عاشق نوید

نازنین
باسلام من نازنین دختری 21 ساله هستم ، تنها با بابا و مامانم زندگی میکنم ،بی کار هستم و منتظر و چشم به راه عشق جاویدم نوید

:: لینک به وبلاگ ::

عاشق نوید

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

شعرهای عاشقانه[2] . نامه های عاشقانه[2] . دلتنگی های نازنین .

:: آرشیو ::

اسفند 1388
تیر 1389

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی دوستان من::


:: خبرنامه وبلاگ ::