عاشق نوید


ساعت 10:49 عصر دوشنبه 88/12/17

 

       

عاشقانه دستهایش را گرفتم. گرمای عجیبی در سینه جانم را می سوزاند.عطر عجیبی پراکنده بود. حالتی داشتم وصف ناپذیر. گویی توآسمون بودم. به من لبخند می زد و در انتظار جوابش بود. گویی هوش از سرم پریده بود. نبضشوتو دستام حس می کردم. حتم داشتم اون هم همینطوریه. حس می کردم، آسمان،زمین، و همه چیز مال منه . آتیشی تو دلم به پا بود. آتشی بالاتر از زمان و جسم.
تنها چیزی درونم را آزار می داد, شرم داشتم در چشماش نگاه کنم. لیاقتش را نداشتم. از بی ابرویی،گریه ام گرفت. من کجا و آسمان کجا؟
احساس کردم اون هم گریه می کنه. سرمو بلند کردم, بی اختیار دستمو روی صورتش گرفت و همون طور اشک می ریخت. درکش برایم مشکل بود. این من بودم که باید گریه می کردم

کاش بودند ستاره ها، تابه من حسودی می کردندhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/14.gif


¤ نویسنده: نازنین

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
19
:: بازدید دیروز ::
26
:: کل بازدیدها ::
22672

:: درباره من ::

عاشق نوید

نازنین
باسلام من نازنین دختری 21 ساله هستم ، تنها با بابا و مامانم زندگی میکنم ،بی کار هستم و منتظر و چشم به راه عشق جاویدم نوید

:: لینک به وبلاگ ::

عاشق نوید

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

شعرهای عاشقانه[2] . نامه های عاشقانه[2] . دلتنگی های نازنین .

:: آرشیو ::

اسفند 1388
تیر 1389

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی دوستان من::


:: خبرنامه وبلاگ ::